نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
خاطرات/
همسر شهید «علی رضا عبادیان» می‌گوید: «ما ۵ سال با هم زندگی مشترک داشتیم، در طول این مدت هم تلخی دیدیم و هم شیرینی، علیرضا، به اعضای خانواده اش بسیار اهمیت می‌داد و با احترام با آنان برخورد داشت. در صحبت با من، همیشه می‌گفت: «آرزو دارم نوه‌هایم را ببینم و روی شانه‌هایم بگذارم.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان همسرش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطرات/
خواهر شهید «عزت‌الله بلوچی» نقل می‌کند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما می‌خندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»
کد خبر: ۵۸۶۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

قسمت سوم خاطرات شهید «علیرضا مومنی»
مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «به خواهرش گفته بود: پروین! نمی‌دونم چرا این دفعه این‌قدر حسینی شده‌ام. اسم امام حسین رو که می‌برن، حالم عوض می‌شه، به نظرم باید این دفعه دیگه دفعه آخرم باشه.»
کد خبر: ۵۸۶۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطرات/
شهید «علی اشتری» در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد: «دوست عزیزتر از جانم! یک خواهشی از شما دارم و آن این که در نماز شب‌ها و دعاهایتان یادی هم از این روسیاه درگاه خداوند بنمایی که امیدوارم با وساطت شما ترحم خداوند شامل حالم گردد.»
کد خبر: ۵۸۶۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «26»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «داد زيادی از سربازان برای رفتن به مرخصی از همديگر سبقت می‌گيرند؛ اين روزها همه می‌پرسند که 15 فروردين 1360 عوض می‌شويم؟ من اين قول را با توجه به صحبت‌های فرمانده گردان با آنها داده‌ام...» قسمت بیست و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی «25»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعضی اوقات بعضی از آن کسانی که هيچگونه نسبتی با هم ندارند يا خويشاوند نيستند آنقدر با محبت و باگذشت و صميمی می‌شوند که واقعاً آدم تعجب می‌کند. اين مربوط به تربيت اوليه و اصالت خانواده می‌شود و...» قسمت بیست و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی «24»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روی هوای اين منطقه به نظر من نمی‌توان حساب کرد، زيرا هوایی بسيار متغير دارد؛ شايد کسی باور نکند که طول روزهای هفته که هفت روز است، هوایی با مشخصات چهار فصل ديده می‌شد...» قسمت «24» خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی «23»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب 10 اسفند ماه شب آرامی بود و از ساير پايگاه‌های اطراف صدای تک رگبارها سکوت شب را بر هم می‌زد؛ تاريکی کاملاً محسوس بود و شايد بعضی از اين تيراندازی‌ها از روی ترس يا عدم اعتماد بود، ولی..» قسمت 23 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی «22»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در اين روز 5 فروند هليکوپتر به سردشت آمدند و 2 فروند کبری و 3 فروند 214بودند در نتيجه 6 نفر پرسنل گروهان را که مدت 5 روز بود در پادگان سردشت به انتظار مرخصی بودند و...» قسمت 22 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

خاطره خودنوشت شهید رستمی «21»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « شبی پر ستاره و آرام بود؛ حتی يک لکه ابر کوچک در آسمان ديده نمی‌شد و من فکر می‌کنم که فردا روزی آفتابی باشد، زيرا به تجربه دريافته‌ام که هرگاه نزديک غروب آفتاب، ابرها به صورت قرمز در آيند...» قسمت 21 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

خاطره خودنوشت شهید رستمی «20»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نهم اسفندماه را آغاز می‌کنم، بعد از تاريکی هوا ابرها کنار رفته و آسمان صاف شد، نگهبان‌ها اطلاع دادند که يک نفر صدا می‌زند نگهبان! من بيرون رفتم ديدم نزديک پايگاه ما نيست، بلکه...» قسمت بیستم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید رستمی «19»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روز هفتم اسفند ماه ريزش برف شروع شد و مقداری برف بر زمين نشست؛ هوا به شدت سرد بود و مه غلیظی سطح زمين را طوری فرا گرفته بود که حتی تا فاصله 5 متری را نمی‌شد ببينی. در اين روز گوشت و غذا نبود و از جيره جنگی استفاده شد، زيرا در سطح شهر هم گوشت نبود...» قسمت نوزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید رستمی «18»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «برف و باد قطع نگرديده و اگر با اين وضع که الان است تا صبح برف ببارد شايد يک متر برف بر زمين بنشيند. خيالمان راحت است که دشمن در اين شب نمی‌تواند پا بیش از پيکره در بيرون بگذارد، زيرا شدت باد...» قسمت هجدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۴

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «17»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «باد سختی می‌وزيد و هوا سرد بود ولی اتفاق قابل ملاحظه‌ای نبود و ضمن سرکشی به نگهبان‌ها و اطمينان از بودن آن‌ها در سر پست، ماه را ديدم که از پشت کوه آرام به بيرون خزيد و مهتابی روی تپه‌ها را فرا گرفت من داخل سنگر شدم و...» قسمت هفدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۴

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «16»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «با ماشين غذا به سمت پايگاه به‌ راه افتادم در اين مدت که من نبودم اتفاقی برای پايگاه نيفتاده بود، فقط به علت باران شديد تعدادی از سنگرها را آب گرفته بود البته به صورت نشتی و در زير ديوارها از جمله سنگر خود من که آب داده بود، مقداری پلاستيک گير آورديم و محل نشت آب را بند آورديم. روز بعد ماشين بالا نمی‌آمد و از جيره جنگی استفاده کرديم...» قسمت شانزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۳

خاطره خودنوشت شهيد رستمی «15»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دکتر اقيانوس يکی از مجرب‌ترين دکترهای مغز بوده، او داوطلب به سردشت آمده بود تا به مملکت خود کمک کند. روز 30 بهمن روز خوبی بود، آشنايی با دکتر و خارج ساختن ساچمه...» قسمت پانزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد رستمی قسمت «14»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به پادگان رسيديم پادگان مالامال از گِل بود که در اثر بارندگی و خاک به وجود آمده بود، در حضور فرمانده گردان من از طرف همه سر صحبت را آغاز کردم و همه گوش می‌دادند، سکوت خاصی حکم فرما بود؛ بعد از پايان صحبت‌های من بقيه فرمانده‌هان نيز پيشنهادهايی داشتند که مطرح شد...» قسمت چهاردهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱

خاطره خودنوشت شهید رستمی «12»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعضی از سربازان درد مفصل گرفته بودند، ولی آن چه که باعث دلسردی آن‌ها نمی‌شد، خود من بودم که با وجود اعزام شدن بالای سر آنها بودم و ديگر اينکه من فکر کنم غرور و تعصب سرباز ايرانی از هر سرباز ديگری از هر نژادی بيشتر است و همين غرور و تعصب هم بی اثر نبود...» متن کامل خاطره دوازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۹

خاطره خودنوشت شهید رستمی «11»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از ظهر فرا رسيد و هوا ابری‌تر و شدت باران زيادتر شد. الان ساعت 2 و 17 دقيقه نيمه شب است و باران شدت يافته است و من فکر می‌کنم تا صبح همين صورت ببارد اگر چنين باشد تمام برف‌ها آب می‌شود...» متن کامل خاطره یازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۸

خاطرات/
مادر شهید «نصرت‌الله شریفی‌‏صحی» نقل می‌کند: «او را در آغوش گرفتم، سرم را روی سرش گذاشتم و گفتم: این حنا چه بوی خوبی به موهات داده! هر وقت دلتنگش می‌شوم، یاد حرف‌هایش می‌افتم و عطر حنایش وجودم را پر می‌کند.»
کد خبر: ۵۸۵۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴